دردای من بی درمونه حیدر امشب سر گردونه چرا به من نگفته بودی که پیکرت مثه خزونه رو این کفن گلای زخمت زده جوونه باز دوباره چشاتو وا کن عزیزم منو نگاه کن که دارم رو لحدت خاک میریزم