رازهای نقاشی در دل کوه - شعری از سهراب سپهری
در شبی تاریک، فردی ناشناس از صخرههای کوه بالا میرود و با ناخنهای خونآلودش روی سنگی نقشی میکشد که دیگر هرگز دیده نمیشود. این شعر به کارهای ماندگار انسان و تأثیر طوفان و زمان بر آثار او میپردازد. در این شب، باد و باران به تلاش برای نابود کردن این نقوش میپردازند، اما سنگ همچنان استوار و خونسرد بر جای خود نشسته است. سهراب سپهری در این اثر بر حرمت نقش و یادمان انسان تأکید میکند و نشان میدهد که هرچقدر تلاش برای فراموشی صورت گیرد، آثار فرهنگی و هنری به طور پایدار در دل کوههای زمان باقی میمانند. نقشی که در یک لحظه خلق میشود، میتواند یادگاری از وجود و تلاشهای ما در برابر طبیعت و زمان باشد. این شعر همچنین به سکوت و آرامش کوهها در مقابل طوفانهای زندگی اشاره دارد و عظمت و قدرت طبیعت را در کنار fragility آثار انسانی به تصویر میکشد.
4 روز پیش
وبسایتهای داخلی
.
rashidkakavand